کد مطلب:313337 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:305

ماجرای فتح خیبر به دست توانای امیرالمؤمنین علی
روز 24 رجب سنه ی 7، فتح خیبر و قتل مرحب یهودی بر دست معجزه آسای حضرت اسدالله الغالب علی بن ابی طالب علیهم السلام واقع شد. [1] .

بدان كه چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اصحاب به جنگ خیبر رفت و قلعه ی قموص را محاصره كرد، هر روز یك تن از اصحاب علم بگرفت وبه مبارزات شتافت و شبانگاه، فتح ناكرده، باز شد. از جمله، یك روز «ابوبكر» رایت بگرفت و برفت و هزیمت شده برگشت و روز دیگر «عمر» علم برداشت و بی نیل مقصود باز شتافت، چنانكه «ابن ابی الحدید»، كه بزرگان علمای سنت و جماعت است، در قصیده ی خود در فتح خیبر به این مطلب اشاره كرده و گفته:



و ان انس الا انس اللذین تقدما

و فرهما و الفرقد علما حوب



و الرایة العظمی و قد ذهبابها

ملابس ذل فوقها و جلابیب



عذرتكما ان الحمام لمبغض

و ان بقاء النفس للنفس محبوب



«شیخ ازری» به نحو دیگر عذر خواسته و فرموده:



ان یكن فیهما شجاعة قرم

فلماذا فی الدین ما بذلاها



ذخراها لمنكر و نكیر

أم لأخبار مالك ذخراها



و بالجمله، شبانگاه كه «عمر» باز آمد، رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فردا این علم را به مردی دهم كه ستیزنده ی ناگریز است؛ دوست می دارد خدا و رسول را، و خدا و رسول، او را دوست می دارند و خدای تعالی خیبر را به دست او فتح كند. همه ی اصحاب آرزومند این دولت شدند و ندانستند كه بهره ی كه شود؟ روز دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «علی» كجاست؟ گفتند: او را رمدی [2] است كه نیروی جنبش ندارد. فرمود: او را حاضر



[ صفحه 35]



كنید. سلمة بن الاكوع برفت و دست آن حضرت را گرفته به نزدیك پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن جناب را پیش خواست و سر او را در كنار گرفت و آب دهان به چشم های او بچكاند یا بمالید و گفت: خدایا، زحمت گرما و سرما از او بردار! ازآن پس، علی مرتضی را درد چشم عارض نشد و از هیچ گرما و سرما آزرده نگشت. پس رسول خدا زره خویشتن را بر او پوشانید و ذوالفقار را بر كمر وی بست و علم را بدو سپرد و أركبه بغلته، ثم قال: امض یا علی، جبرئیل بر یمین و میكائیل بر یسار و عزرائیل از پیش روی و اسرافیل از پشت سر و نصرت خدا بر فوق و دعای من نیز از پشت سر توست، و هم آن حضرت را فرمود كه در قتال تعجیل منمای و روان شو تا در عرصه ی ایشان فرود شوی، آن گاه مسلمانی برایشان عرض كن، «فوالله لئن یهدی الله بك رجلا واحدا خیر لك من أن یكون لك حمر النعم».

پس امیرالمؤمنین علیه السلام علم بگرفت و تا پای حصار قموص برفت و علم را بر تلی بنشاند و اشعاری در باب شجاعت خود فرمود. یك تن یهودی از بالای حصار ندا در داد كه تو كیستی؟ فرمود:



أنا علی و ابن عبدالمطلب

متهذب ذو سطوة و ذو حسب



یهودی گفت: «غلبتم و ما انزل علی موسی» یعنی: قسم به تورات كه بر موسی نازل شد، مغلوب شدید. پس «حارث جهود»، برادر «مرحب»، با چند تن از قلعه بیرون شد و آغاز مبارزت نهاد و دو تن از مسلمین را شهید ساخت.

امیرالمؤمنین علیه السلام چون این بدید بر او تاخت، بی توانی [3] ، كارش بساخت.

«مرحب» چون برادر را كشته دید، مانند دیو دیوانه از قلعه بیرون شتافت و هیچ كس از جهودان به جلادت و شجاعت او نبودند. دو زره در برداشت و دو عمامه به سر بسته، خودی بر سر نهاده و با آن همه، سنگی مانند دست آسی را سوراخ كرده بر بالای آن نهاده و دو شمشیر حمایل كرده و نیزه ای بر دست گرفته بود كه سنان آن، سه من به میزان می رفت! پس مانند اژدهای دمنده به میدان آمد و رجز خواند:



قد علمت خیبر أنی مرحب

شاكی السلاح بطل مجرب



از مسلمانان هیچ كس نبود كه با او همتراز تواند شد؛ لاجرم علی مرتضی علیه السلام چون شیر غضبان بر وی درآمد و رجز خواند:



[ صفحه 36]





أنا الذی سمتنی امی حیدرة

ضرغام آجام و لیث قسورة



«مرحب» چون رجز امیرالمؤمنین علیه السلام را شنید به یاد آورد آن خوابی را كه همی دید شیری وی را گرفته و می كشید، سخت بترسید، و هم دایه ی كاهنه ی او، وقتی او را گفته بود كه بر همه كس غلبه توانی كرد، الا آن كس كه نام او «حیدر» باشد كه اگر با او جنگ كنی كشته شوی. و چون از رجز آن حضرت این نام بشنید فرار كرد. شیطان به صورت حبری ممثل شده به «مرحب» گفت: «حیدر» بسیار است، از بهر چه می گریزی؟! تو رزم می كن تا من جهودان را به مدد تو دعوت كنم و چون او را بكشی سید قوم شوی! پس «مرحب» دل قوی كرده باز شتافت و خواست كه پیشدستی كند كه امیرالمؤمنین علیه السلام او را مجال نگذاشت و ذوالفقار را بر سرش فرود آورده، چنان كه دست آس و خود آهنین و دستارها را چاك زد و تیغ از حلقش بگذشت و او را دو پاره ساخت و به خاك درانداخت.

پس از قتل «مرحب»، مسلمانان حمله بردند و از جهودان بسی كشتند و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز جمعی از صنادید جهودان را بكشت. پس «داود بن قابوس» و «ربیع بن ابی الحقیق» و «عنتر» و «مره» و «یاسر» و «ضجیج»، كه تمام از صنادید و شجعان و ابطال یهود بودند، یك یك به میدان علی درآمدند و هر یك رجز خواندند و طمع در كشتن امیرالمؤمنین علیه السلام نمودند؛ آن جناب یك یك رجزها را جواب داد و ایشان را با تیغ بگذرانید.

پس از آن، آن شیر یزدان و امیر مردان، تیغ در جهودان گذاشت و از چپ و راست ایشان را به خاك هلاك انداخت. چندان كه جهودان، هزیمت شده راه قلعه پیش داشتند و آن حضرت از قفای ایشان می تاخت كه ناگاه در گرمگاه حرب، جهودی از میان انبوه لشگر جلادتی كرد و ضربتی بر دست آن حضرت فرود آورد، چندان كه سپر به زیر افتاد، جهودی دیگر نیز دلیری نمود آن سپر را بربود و به حصار درگریخت. علی علیه السلام را از كردار او آتش خشم زبانه زدن گرفت، گویند آن گاه كه خشم كردی موی بدن مباركش سر از چشمه های زره برآوردی.

بالجمله، مانند هژبر غضبان از پس پشت جهودان حمله ور گشت و ایشان به قلعه ی قموص گریختند، علی علیه السلام چون به كنار خندق رسید بدان سوی جستن فرمود. جهودان



[ صفحه 37]



همدست شده، به چالاكی، دروازه ی قموص را ببستند. آن جناب با شمشیر كشیده به پای دروازه آمد، و بی توانی، چنگ زد و آن در آهنین را بگرفت و چنان جنبشی داد كه تمامت آن قلعه را لرزشی سخت افتاد، به حدی كه «صفیه» دختر «حی بن اخطب» از فراز تخت به زیر افتاد و در چهره ی او جراحتی پدید آمد.

بالجمله، آن در آهنین را به یك جنبش از جای بكند و بر فراز سر برده به گونه ی سپر منقلب همی داشت و لختی رزم بداد. جهودان كه چنین دیدند به بیغوله ها گریختند. پس علی علیه السلام، آن در را بر سر خندق قنطره [4] كرد و خود در میان خندق بایستاد و چون آن خندق پهناور بود، و آن در، كوتاهتر از عرض خندق بود، امیرالمؤمنین علیه السلام آن در را به یك سوی خندق چسبانیده و لشگریان را فرمان می داد تا بر فراز در انبوه می شدند، آن گاه در را بدان جانب می چسبانید تا بیرون شده در پای دیوار قلعه جمع می گشتند. بدین گونه، آن جماعت را از خندق درگذرانید و در انجام این كار پاهای مباركش بر زمین نبود و سه روز بر آن حضرت گذشته بود كه گرسنه بود، پس آن در را به چند ذراع دور افكند و این منقبتی است كه عامه و خاصه نقل كرده اند و خود آن حضرت در روز شورا به آن احتجاج كرد و كسی انكار ننمود و حسان دیگر شعرا آن را به نظم درآوردند و یكی از شعرا گفته:



ان امرء حمل الرماح بخیبر

یوم الیهود بقدرة لمؤید



حمل الرماح رماح باب قموصها

و المسلمون و أهل خیبر حشد



فرمی به و لقد تكلف رده

سبعون شخصا كلهم متشدد



ردوه بعد تكلف و مشقة

و مقال بعضهم لبعض ارددوا



اشعار حسان در واقعه ی خیبر:



و كان علی ارمد العین یبتغی

دواء فلما لم یحس المداویا



شفاه رسول الله منه بتفلة

فبورك مرقیا و بورك راقیا



و قال سأعطی الرایة الیوم صارما

مكیا محبا للرسول موالیا



یحب الهی و الاله یحبه

به یفتح الله الحصون الاوابیا



فأصفی بها دون البریة كلها

علیا و سماه الوزیر المواخیا



ابن ابی الحدید نیز در یكی از قصائد سبعه ی خود گفته:



[ صفحه 38]





یا من له ردت ذكاء و لم یفز

بنظیرها من قبل الا یوشع



یا هازم الأحزاب لا یثنیه عن

خوض الحمام مدجج و مدرع



یا قالع الباب التی عن هزها

عجزت أكف أربعون و أربع



لولا حدوثك، قلت انك جاعل

الأرواح فی الأشباح و المستنزع



لولا مماتك قلت انك باسط

الأرزاق تقدر فی المعطاء و توسع



ما العالم العلوی الا تربة

منها لجثتك الشریفة مضجع



ما الدهر الا عبدك القن الذی

بنفوذ أمرك فی البریة مولع



و الله لولا حیدر ما كانت الدنیا

و لا جمع البریة مجمع



والیه فی یوم المعاد حسابنا

و هو الملاذ لنا غدا و المفزع



و این همان قصیده ای است كه بر ضریح مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته اند و تمام آن، هشتاد بیت است و چند شعر از آن در مصیبت امام حسین علیه السلام است [5] .


[1] وقايع الأيام: محدث قمي، از انتشارات كانون انتشارات سال 1351 شمسي ص 317.

[2] رمد: درد چشم.

[3] بي تواني: بدون ضعف و سستي.

[4] قنطره: پل.

[5] وقايع الأيام: محدث قمي، ص 321.